کد مطلب:148745 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:189

نماز حسین و جنگ حبیب بن مظاهر
اكنون به قسمتی از تاریخ جنگ روز دهم محرم رسیده ایم كه باید از جنگ (حبیب بن مظاهر) خبر بدهیم. ما در صفحات گذشته آن مرد سالخورده را كه بر خلاف تصور بعضی از مورخین، یگانه مرد سالخورده كاروان حسین نبود معرفی كرده ایم. حبیب بن مظاهر بنابر گفته چند تن از مورخین شرق، هنگام ظهر روز دهم عازم جنگ شد. بر طبق نوشته همان مورخین، هنگام ظهر هنوز عده ای از مردان كاروان حسین (ع) زنده بودند و همین كه سایه آن قدر كوتاه شد كه كوتاه تر از آن امكان نداشت، حسین (ع) و مردانش خود را برای نماز آماده كردند. (ابن باجه) در تاریخ خود می نویسد كه مردان حسین (ع) خوشوقت بودند كه آخرین نماز دوره عمر خود را در حالی كه به حسین (ع) اقتدا می نمایند می گزارند. ما نمی دانیم زنهائی كه در كاروان حسین (ع) بودند نیز به او اقتدا كردند یا نه و در تواریخی كه ما از آن ها استفاده می كنیم صحبت از اقتدا كردن زن ها به حسین (ع) نشده است. حسین تا آن ساعت عده ای از خویشاوندان از جمله پسر جوانش (ع) و برادران جوانش را از دست داده بود معهذا همین كه ظهر فرارسید تصمیم گرفت نماز بخواند. خود او و كسانی كه با وی بودند، حدس می زدند كه آن نماز، آخرین نماز آن ها خواهد بود و به قول (ابن باجه) خوش وقت بودند كه آخرین نماز را با جماعت می خوانند. آن ها برای این كه نماز بخوانند به روایتی وضو گرفتند واین روایت اگر درست باشد نشان می دهد كه مردان و زنان كاروان حسین (ع) آب داشته اند و اگر آب نمی داشتند نمی توانستند وضو بگیرند. ابن باجه می گوید همین كه حسین (ع) به نماز ایستاد همه چیز،غیر از نماز را فراموش كرد. (جورج زیدان) نویسنده مصری و ناشر مجله (الهلال) كه قسمتی از وقایع تاریخ صدر اسلام را در


قالب رومان های تاریخی خود قرار داده در سرگذشت (سلمی) كه از رومان های تاریخی اوست و جنگ روز دهم محرم را در كربلا ذكر می كند می نویسد در نظر حسین كشته شدن پسر و برادران جوانش در قبال نماز جزو مسائل فرعی بود. وی همین كه صدای موذن برخاست فراموش كرد مشغول به چه كار است و وضو گرفت و خطاب به اطرافیان گفت یك نفر امام بشود تا این كه به او اقتدا كنیم. (ابونمامه) گفت ای حسین، تو خود امام بشو تا این كه ما به تو اقتدا نمائیم. به نظر می رسد كه جورج زیدان روایت مربوط به نماز گزاردن حسین (ع) را از ابن باجه گرفته باشد چون آن چه راجع به نماز حسین (ع) گفته همان است كه ابن باجه ذكر كرده است. بعد از سیزده قرن كه از جنگ كربلا می گذرد ما زمانی كه می خوانیم حسین (ع) وقتی به نماز ایستاد همه چیز را جز نماز فراموش كرد حیرت می نمائیم. اعصاب مردم امروز طوری نیست كه در وسط یك فاجعه بزرگ و تحمل مصائب پیاپی مشغول به عبادت شوند و همه چیز غیر از عبادت را فراموش نمایند. در بین مسیحیانی كه شهید شدند فقط یك نفر را می توانیم پیدا كنیم كه از این حیث، به حسین (ع) شباهت داشت و او (سیك توس دوم) پاپ (رئیس دیانت مسیحی) به شمار می آمد. (والرین) بعد از این كه در كشور (روم) امپراطور شد تصمیم گرفت كه مسیحیان را نابود كند. شاپور اول پادشاه ایران برای پاپ پیغام فرستاد كه اگر خود را در معرض خطر می بیند به ایران برود و در آن جا سكونت كند [1] .

والرین تمام روحانیون مسیحی را به قتل رسانید ولی پاپ را زنده نگاه داشت تا این كه او را با سخت ترین عذاب به قتل برساند و امر كرد كه زنده، پوست او را كندند و هنگامی كه جلاد مشغول كار بود پاپ ناله كنان می گفت ای عیسی مسیح از این شكنجه راضی هستیم زیرا وسیله شده است كه بیشتر در فكر تو باشم و والرین كه پاپ را با آن شكنجه به قتل رسانید بعد از این كه به جنگ شاپور اول رفت با همان مجازات به قتل رسید.

در بین مردانی كه با حسین (ع) بودند یكی از آنها به وی اقتدا نكرد تا نماز بخواند و او حبیب بن مظاهر بود كه گفتیم مردی سالخورده به شمار می آمد. حبیب بن مظاهر یگانه مرد سالخورده كاروان حسین (ع) نبود و غیر از او مردان سالخورده دیگر در آن كاروان وجود داشت. و ما نام چند تن از سالخوردگان معروف كاروان حسین را برده ایم لیكن ما از ساعت جنگ آن مردان سالخورده كه بعضی از آن ها ریاست قبیله


خود را هم داشته اند و برای حمایت از حسین (ع) كشته شدند اطلاع نداریم. ولی می دانیم كه حبیب بن مظاهر هنگام ظهر جنگید و كشته شد. آغاز شرح جنگ حیب بن مظاهر به موجب روایات متعدد، متفاوت است. بعضی برآنند كه آن مرد خود را برای نماز آماده كرده بود و وقتی دید كه سپاه بین النهرین مبادرت به حمله كرد از صف نماز گزاران خارج شد و شمشیر را از نیام كشید و به جنگ پرداخت. برخی گفته اند كه حبیب بن مظاهر قبل از این كه صف نمازگزاران بسته شود به حسین (ع) و دیگران گفت من می دانم كه عمر بن سعد - فرمانده سپاه بین النهرین، درصدد برمی آید كه مانع از نماز خواندن ما بشود و شما نماز بخوانید و من مانع از این خواهم شد كه عمر بن سعد تولید مزاحمت كند و حسین (ع) موافقت كرد. بعضی گفته اند كه حسین به مردان كاروان گفت كه شما مشغول خواندن نماز شوید و من مانع از این خواهم گردید كه عمر بن سعد تولید مزاحمت نماید. ولی این روایت مغایر با گفته ابن باجه است كه از مورخین قابل اعتماد می باشد و او نوشته كه حسین (ع) طوری مشغول به نماز شد كه همه چیز غیر از نماز را فراموش كرد. به نظر می رسد كه حبیب بن مظاهر داوطلبانه آماده برای جلوگیری از قشون بین النهرین گردید تا این كه حسین (ع) و دیگران نماز بخوانند و با اطلاعی كه از روحیه بحسین (ع) داریم او به حبیب بن مظاهر دستور نداده بود كه جلوی سپاه بین النهرین را بگیرد تا وی و دیگران بتوانند نماز بخوانند زیرا اگر حسین (ع) آن دستور را صادر می كرد معنایش این بود كه حبیب بن مظاهر باید كشته شود تا این كه او و دیگران نماز بخوانند و حسین با اطلاعی كه از روحیه اش داریم مردی نبود كه مایل باشد دیگری خود را به كشتن بدهد تا این كه وی به راحتی نماز بخواند. لذا باید پذیرفت كه خود حبیب بن مظاهر داوطلب گردید كه جلوی سپاه بین النهرین را بگیرد تا این كه دیگران بتوانند نماز بخوانند. از این موضوع گذشته یك نكته دیگر در جنگ حبیب بن مظاهر هست كه مورخین اسلامی تصریح نكرده اند و آن این می باشد كه نگفته اند آیا حبیب بن مظاهر پیاده به جنگ سپاه بین النهرین رفت یا این كه سوار بر اسب با آن ها جنگید. این موضوع گویا در نظر مورخین شرق واجد اهمیت نبوده كه تصریح نكرده اند.

در صورتی كه می دانیم كه برای یك مورخ مغرب زمینی اهمیت دارد و او می خواهد بفهمد كه حبیب بن مظاهر آیا پیاده جنگید یا سوار بر اسب بود. با این كه این موضوع در كتب مورخین شرق تصریح نشده ما باید قبول كنیم كه آن مرد سالخورده، سوار بر اسب جنگید. زیرا اگر سوار نمی بود، نمی توانست جلوی سواران سپاه بین النهرین را بگیرد و جلوی سواران را كسی می تواند بگیرد كه سوار باشد.

ممكن است كه یك عده پیاده با آرایش جنگی و بوجود آوردن یك یا چند صف یا به وسیله ایجاد فالانژ جلوی عده ای از سواران را بگیرند [2] .


ولی محال بود كه یك پیاده، بتواند جلوی عده ای از سواران را بگیرد مگر در یك معبر تنگ كه بیش از یك سوار یا دو سوار، نمی توانستند از آن معبر عبور نمایند و هر گاه پیاده ای جلوی آن معبر تنگ قرار می گرفت ممكن بود كه برای مدتی كم یا زیاد جلوی سواران را بگیرد و در هر مورد كه در تاریخ نوشته شده كه پیاده ای تنها، جلوی عده ای از سواران گرفت، می بینیم كه سواران مجبور بوده اند كه از یك معبر تنگ عبور نمایند. اما كنار رودخانه فرات، كه میدان جنگ بود دشتی وسیع وجود داشت و سواران از یك معبر تنگ عبور نمی كردند تا این كه حبیب بن مظاهر بتواند پیاده و به تنهائی جلوی سواران را بگیرد تا این كه نماز حسین (ع) و دیگران به اتمام برسد. عمر بن سعد بعد از این كه مشاهده كرد كه حسین (ع) و مردان كاروانش به نماز ایستاده اند فرمان داد كه سواران به آن ها حمله كنند. علت صدور فرمان این بود كه عمر بن سعد فرمانده سپاه بین النهرین اندیشید كه حسین (ع) می خواهد به وسیله نماز خواندن دفع الوقت كند. خود او نماز خوان بود اما ضروری نمی دانست هنگام ظهر نماز بخواند. در قوانین اسلامی برای خواندن نماز ظهر و عصر مدتی طولانی در نظر گرفته شده كه اگر نماز گزار نتوانست در اول یا وسط وقت نماز بخواند بتواند در آخر وقت وظیفه دینی خود را به موقع اجرا بگذارد. عمر بن سعد و افسران و سربازانش پیش بینی می كردند كه جنگ، قبل از غروب آفتاب به اتمام خواهد رسید و آن ها برای نماز خواندن فرصت خواهند داشت. لذا به قول ابن باجه فكر می كرد كه حسین (ع) و مردانش هم می توانند موقع خواندن نماز را موكول به بعد كنند. اما همچنان به قول مورخ فوق، بدین نكته توجه نداشت كه او و افسران و سربازانش می توانند بعد از خاتمه جنگ و قبل از غروب آفتاب نماز بخوانند. اما حسین (ع) و همراهانش نمی توانند موقع خواندن نماز را موكول به بعد كنند زیرا می دانند كه كشته می شوند. آن ها چون می دانستند كه كشته می شوند عزم كردند كه نماز را بخوانند تا این كه با نماز قضا شده، مرگ را استقبال ننمایند. تمام سپاه بین النهرین به قول قسمتی از مورخین اسلامی و بخصوص مورخین شیعه مذهب برای حمله به حسین (ع) و سایر نماز گزاران به حركت درآمد و فقط یك نفر بایستی جلوی آن سواران را بگیرد و آن هم حبیب بن مظاهر بود كه در حال رجز خواندن شمشیر می زد بدون این كه صدای طبل، رجز او را همراهی نمایند. از این جهت صدای طبل رجز حبیب بن مظاهر را همراهی نمی كرد كه آن كس كه بایستی طبل بزند نماز می خواند. ولی اگر طبال آزاد بود و می توانست طبل بزند بعید می نمود كه بتواند رجز حبیب بن مظاهر را همراهی نماید. زیرا طبال برای این كه بتواند به آهنگ رجز طبل بزند بایستی آن را بشنود و بر اثر حمله عمومی سپاه بین النهرین طوری غوغا بوجود آمده بود كه طبال نمی توانست آهنگ رجز را به درستی بشنود تا این كه مطابق آن طبل بزند. غیر از حبیب بن مظاهر و حجاج بن مسروق سایر مردان كاروان حسین نماز می خواندند و نمی توانستند در جنگ شركت كنند. حجاج بن مسروق هم كه موذن بود در آن موقع اقامه می گفت و نمی توانست از گفتن اقامه خودداری نماید و در جنگ شركت كند برای این كه نظم نماز بر هم می خورد. گفتیم كه حبیب بن مظاهر سوار بود و اشاره كردیم كه ما این موضوع را


از روی استنباط خود می گوئیم و در كتب تاریخ تصریح نشده كه او سوار بوده است. آن پیرمرد در آن ساعت وظیفه ای بسیار سنگین را بر عهده گرفته بود و می دانست كه به انجام رسانیدن آن وظیفه، از طرف او خیلی بیش از فداكردن جان اهمیت دارد. او بایستی به تنهائی، آن قدر مقابل حمله سپاه بین النهرین پایداری بكند تا این كه نماز حسین (ع) و دیگران به پایان برسد و هر گاه قبل از اتمام نماز به قتل برسد سپاه بین النهرین نخواهد گذاشت كه حسین (ع) و دیگران نماز را به اتمام برسانند. در آن روز، تمام مردان كاروان حسین ابراز دلیری كردند و همه با شجاعت كشته شدند. اما جنگ حبیب بن مظاهر برجستگی خاص داشت. بر او محقق بود كه كشته خواهد شد چون می دانست محال است كه یك مرد بتواند جلوی یك سپاه را بگیرد. اما می كوشید كه مرگ خود را آن قدر به تاخیر بیندازد تا این كه نماز حسین (ع) و سایرین تمام شود. همین كه می دید عده ای از سواران به نماز گزاران نزدیك می شود به طرف آن ها اسب می تاخت و جلوی آنان را می گرفت. ولی هنگامی كه وی به طرف آن ها می رفت دسته ای دیگر از سواران كه از او دور بودند به نماز گزاران نزدیك می شدند و حبیب بن مظاهر برمی گشت و با حد اعلای سرعت خود را به آن ها می رسانید تا این كه از نزدیك شدنشان به نماز گزاران ممانعت نماید. كسانی كه این روایت و روایات دیگر راجع به جنگ حبیب بن مظاهر را در كتب خود نوشته اند لابد در ذهن خود وی را سوار می دانستند چون ممكن نبود كه یك مرد پیاده بتواند با آن سرعت خود را از یك طرف به طرف دیگر برساند و جلوی سواران را بگیرد و یك مرد پیاده در لحظه اول جنگ زیر سم صدها سوار می رفت و نابود می گردید و حبیب بن مظاهر ناگزیر سوار بوده كه می توانسته با آن سرعت خود را از یك طرف، به طرف دیگر برساند و از نزدیك شدن سواران به نماز گزاران ممانعت نماید. در همان حال تیر بر او می بارید و آن هائی كه در سپاه بین النهرین كمان داشتند وی را هدف تیر قرار می دادند. او یك نفر بود و آماج ده ها كمان و شاید بیشتر و كمانداران با فراغت خاطر، او را نشانه می گرفتند و تیر را رها می كردند چون هیچ نوع خطر برای خود احساس نمی نمودند تا این كه نشانه گیری آن ها دچار تزلزل شود.اگر از هر دو تیر كه به سوی حبیب بن مظاهر رها می شد یكی به او اصابت می كرد كافی بود كه او را به طوری كه مورخین اسلامی نوشته اند مبدل به جوجه تیغی نماید. وقتی كه یك سوزن به دست ما فرومی رود، درد ناگهانی آن، در لحظه اول ما را بی تاب می نماید، و از روی درد فرورفتن یك سوزن می توان حدس زد كه حبیب بن مظاهر كه یگانه آماج تمام تیر اندازان سپاه بین النهرین بود، چه دردهائی را احساس می كرد و چگونه لحظه به لحظه بر اثر فرورفتن یك تیر جدید، در بدنش به لرزه درمی آمد. یك ناراحتی كوچك چون كفش تنگ ما را از حركت بازمی دارد و با آن همه تیر كه در بدن حبیب بن مظاهر فرورفته بود آن پیرمرد همچنان، به جنگ ادامه می داد و از یك سو، به سوی دیگر می رفت و هر دفعه كه می دید عده ای از سواران به نماز گزاران نزدیك می شوند بی محابا خود را مقابل آن ها می دانداخت و راه عبورشان را می بست. ما با موازین عادی نمی توانیم در مورد جنگ حبیب بن مظاهر قضاوت كنیم. موازین عادی ما نشان


می دهد مردی كه چند زخم خورد نمی تواند به پیكار ادامه بدهد و درد او را بی تاب می كند و خون ریزی او را ضعیف می نماید. موازین عادی ما می گوید كه حبیب بن مظاهر كه از فرط تیر خوردن مبدل به جوجه تیغی شده بود نبایستی قادر به ادامه جنگ باشد. اما آن پیرمرد همچنان می جنگید. امروز چون كمانداری از بین رفته و جنگجویان دیگر با كمان تیر اندازی نمی نمایند شاید بعضی تصور كنند تیری كه از خم كمان رها می شده خطر نداشته و اگر به بدن اصابت می كرد زخمی خفیف بوجود می آورد. ولی در قدیم با همان كمان كه در میدان جنگ وسیله تیر اندازی بود و با همان تیرها كه در میدان جنگ پرتاب می شد به جنگ فیل و شیر می رفتند و آن جانوران قوی را از پا درمی آوردند. تیری كه از فاصله نزدیك به سوی یك فیل رها می شد اگر به شكمش اصابت می كرد تا پرده در بدنش فرومی رفت. یك تیر كه به دست یك كماندار ورزیده از فاصله بیست تا بیست و پنج متر رها می شد اگر به سینه انسان اصابت می نمود و پائین استخوان سینه وارد بدن می گردید از پشت سر بدر می آورد مگر این كه آدمی زره یا خفتان داشته باشد و از عبور تیر ممانعت كند و تیر كمانداران ورزیده از فاصله نزدیك كشنده بود. اما حبیب بن مظاهر، بدون انقطاع تیر می خورد و به جنگ ادامه می داد و تیرها در بدنش فرومی رفت چون اگر تیر در بدن، جاگیر نمی شد آن پیرمرد مبدل به جوجه تیغی نمی گردید. نمی توان تردید كرد كه آن چه آن پیرمرد را روی اسب نگاه داشت و مانع از این شد دست از جنگ بردارد یا بر زمین بیفتد، نیروی روحی، ناشی از ایمان او بود. همان نیروی روحی ناشی از ایمان است كه وقتی پوست (سیكستوس دوم) پاپ را زنده می كندند او ابراز رضایت می كرد و می گفت كه خوشوقتم كه می توانم در این موقع بیشتر به مسیح متوسل شوم. آیا ممكن است قبول كنیم كه حبیب بن مظاهر بر اثر داشتن نیروی روحی ناشی از ایمان درد تیرها و ضربات شمشیر را احساس نمی نمود. آیا ممكن است كه نیروی روحی ناشی از ایمان آدمی را طوری مجهز كند كه درد را احساس ننماید؟ و آیا نیروی روحی ناشی از ایمان، در بدن آدمی اثر هیپنوتیزم را دارد؟ در هر حال، یك انسان معمولی نمی تواند از فرط تیر خوردن مبدل به جوجه تیغی شود و در هر لحظه ضربت شمشیر یا نیزه یا تیر جدیدی را دریافت نماید و به جنگ ادامه بدهد. شك نیست كه جنگ حبیب بن مظاهر طولانی نبود و فقط تا پایان نماز حسین (ع) و نماز گزاران دیگر به طول انجامید. حتی به موجب روایتی كه در چند ماخذ دیده می شود حسین (ع) و كسانی كه به او اقتدا كرده اند فقط نماز ظهر را خواندند و فرصت نكردند كه نماز عصر را بخوانند زیرا حمله عمومی سپاه عمر بن سعد مانع از این گردید كه نماز عصر را بخوانند. به موجب روایت دیگر حسین (ع) و سایر نمازگزاران از خواندن نماز عصر خودداری كردند. گفتیم كه مسلمان ها می توانند كه دو نماز ظهر و عصر را از ظهر تا غروب آفتاب بخوانند. اما ارجح این است كه نماز ظهر، هنگام ظهر خواند شود و نماز عصر، در موقع عصر و مسلمان هائی كه فراغت دارند كه هر نماز را در موقع مخصوص آن بخوانند دو نماز را پیاپی نمی خوانند و در شبانه روز، پنج بار، مشغول خواندن نماز می شوند. طول مدت جنگ حبیب بن مظاهر حداكثر تا پایان دو نماز


ظهر و عصر بوده است و با این كه یك مدت طولانی نیست معهذا، جنگ آن مرد سالخورده، یكی از شاهكارهای جنگی و جاوید جهان است. زیرا در خارج از افسانه ها، در هیچ تاریخ، نظیری برای جنگ حبیب بن مظاهر نمی توان پیدا كرد.بارها اتفاق افتاد كه یك سوار، به تنهائی، به جنگ یك سپاه رفت اما در لحظه اول كشته شد. تاریخ دنیا نشان نمی دهد كه در یك جلگه مسطح، (نه یك راه باریك كه یك نفر می تواند جلوی عده ای زیاد را بگیرد) یك سوار بتواند جلوی یك سپاه را بگیرد مگر آن كه در لحظه اول جنگ به قتل رسیده است. چون در یك جلگه مسطح، سواران، اگر نتوانند از جلو سوار تنها را به قتل برسانند او را احاطه می كنند و از عقب به قتلش می رسانند و یك سوار كه می خواهد به تنهائی در یك جلگه با یك سپاه بجنگد باید در چهار جهت اصلی و چهار جهت فرعی از خود دفاع كند و این امكان ندارد برای این كه در یك لحظه بخصوص روی آن سوار، متوجه یك طرف است نه متوجه هشت جهت در حالی كه روی او به سوی یكی از جهات است از هفت جهت دیگر بر او ضربت وارد می آورند و به قتلش می رسانند و یك سوار تنها كه می خواهد در یك جلگه مسطح، در قبال یك سپاه، از خود دفاع كند بایستی آن چنان با سرعت اطراف خود بچرخد كه روی او به سوی هشت جهت باشد و بدون مبالغه، باید سرعت گردش او اطراف خود به سرعت گردش فرفره سریع برسد. یك سوار نمی تواند با آن سرعت اطراف خود بچرخد. برای این كه اسب نمی تواند روی چهار دست و پا، با آن سرعت دور بزند. این است كه سوار تنها در لحظه اول جنگ بر اثر ضرباتی كه از پشت و كنار بر او وارد می آید به قتل می رسد. این نكته را باید در نظر گرفت كه حبیب بن مظاهر در فكر دفاع از خود نبود. او بایستی جلوی سواران عمر بن سعد را بگیرد تا این كه به نماز گزاران نزدیك نشوند و این كار دشوارتر از دفاع از خود بود. چون در آن جلگه مسطح، سواران، از هر طرف می توانستند كه خود را به نماز گزاران برسانند و عده ای از آن ها حبیب بن مظاهر را سرگرم می كردند و دیگران به سوی نماز گزاران می رفتند و حبیب بن مظاهر بایستی در آن واحد در همه جا باشد تا این كه بتواند از نزدیك شدن سواران به نماز گزاران جلوگیری نماید. این است كه این فكر پیش می آید كه در آن موقع تمام سپاه بین النهرین به حبیب بن مظاهر حمله نكرده بود بلكه قسمتی از آن سپاه به آن پیرمرد حمله كردند. ختمی اگر قائل شویم كه فقط قسمتی از سپاه بین النهرین به حبیب بن مظاهر حمله كرد باز جنگ آن پیرمرد در تاریخ دنیا منحصر به فرد است و قبل از او هیچ كس آن شجاعت و قدرت مانور را در میدان جنگ از خود نشان نداد و بعد از او هم كسی پیدا نشد كه به تنهائی جلوی قسمتی از سپاه را كه همه سوار بودند بگیرد و جان خود را آن قدر حفظ نماید تا این كه ماموریتی كه بر عهده گرفته به انجام برسد. هنگامی كه حبیب بن مظاهر مشغول جنگ بود بنابر بعضی از روایات و از جمله روایت (بهاء الدین محمد) قاضی بعلبك و برادر (ابن خلكان) بعضی از زن ها از خیمه ها بیرون آمده بودند و با فریادهای خود حبیب بن مظاهر را به جنگ تشویق می كردند. بنابراین، هنگامی كه مردها مشغول نماز بودند، برخی از زن ها نماز


نمی خوانده اند و این غیر عادی نیست چون، هر زن مسلمان در بعضی از ایام به علل مزاحی نمی تواند نماز بخواند. روایت (بهاء الدین محمد) مطابق با شعائر عرب بادیه (در قدیم) است و زن های اعراب، در جنگ ها مردان خود را به پیكار تشویق می كردند ولی در هیچ روایت دیده نشده كه زن های كاروان حسین (ع) در روز دهم محرم سال شصت و یكم هجری در جنگ شركت كرده باشند. اما در برخی از جنگ های اعراب بادیه، قبل از اسلام، زن ها شركت می كردند. بر ما درست معلوم نیست كه شركت زن های بادیه در جنگ، جزو رسوم عشیره بوده یا این كه از قوانین دین سرچشمه می گرفته و تا آن جا كه ما توانسته ایم از مآخذ استفاده كنیم این طور فهمیده شد كه بعضی از مراجع شركت در جهاد را بر زن واجب دانسته اند و بعضی دیگر واجب ندانسته اند [3] .

تشویق های زنان نیز در جنگ حبیب بن مظاهر بدون تاثیر نبود و او می كوشید كه طوری بجنگد كه در خور تحسین و تشویق آنها باشد. وقتی حجاج بن مسروق آخرین بانگ اقامه را بر زبان آورد و نماز به اتمام رسید بر اسب شد و برای جنگ وارد میدان گردید. گفتیم كه روایات راجع به مدت نماز حسین (ع) و سایر نماز گزاران متفاوت است و بعضی گفته اند كه آن ها نماز ظهر را خواندند و برخی گفته اند دو نماز ظهر و عصر خوانده شد. حجاج بن مسروق به طوری كه ذكر شد می خواست به حبیب بن مظاهر كمك كند ولی چون بایستی اقامه بگوید نتوانست به آن مرد سالخورده ملحق گردد. ولی همین كه از اقامه گفتن فراغت حاصل كرد به جنگ رفت. در مورد جنگ، حجاج بن مسروق روایت دیگر هم هست و آن این كه وی بعد از این كه از اقامه گفتن فراغت حاصل نمود نماز خواند و آن گاه به جنگ رفت. وقتی كه حجاج بن مسروق وارد جنگ شد حبیب بن مظاهر دیگر توانائی نداشت كه به جنگ ادامه بدهد و بر زمین افتاد. آن قدر تیر بر بدنش نشسته بود كه اگر در یك صحرای خالی از سكنه آن جسد به چشم یك عابر می رسید از دور تصور می كرد كه یك خارپشت بزرگ می باشد حبیب بن مظاهر از طائفه اسدی بود و از قدیم بین طائفه (اسدی) و طائفه (سكونی) خصومت وجود داشت. در دوران خلافت علی بن ابی طالب (ع) آن دو طائفه با وساطت علی (ع) آشتی كردند. ولی بعد از علی بن ابی طالب (ع) باز بین آن ها دشمنی آغاز گردید. (حصین بن نمیر سكونی) كه نام او را برده ایم از طائفه سكونی جزو سرداران سپاه بین النهرین بود و وقتی مشاهده كرد كه حبیب بن مظاهر افتاد و برنخاست خصومت طائفه خود را با طائفه اسدی به خاطر آورد و خود را به (حبیب) رسانید و از اسب فرود آمد و سر آن مرد دلیر و سالخورده را از بدن جدا كرد و می گویند سر را در توبره ای نهاد و از كنار اسب آویخت. ابوالقاسم حسین بن


روح نوبختی روایت كرده كه وقتی حجاج بن مسروق، برای كمك به حبیب بن مظاهر به سوی میدان جنگ رفت، (زهیر بن قین بجلی) كه از نماز گزاران بود با سرعت خود را به اسبش رسانید و سوار شد و رفت تا این كه به كمك حبیب بن مظاهر و حجاج بن مسروق وارد جنگ شود. زهیر بن قین بجلی همین كه وارد میدان شد، خطاب به حجاج بن مسروق فریاد زد من می خواهم پشت به پشت تو بدهم و كوشید كه خود را در وضعی قرار بدهد كه پشت او به پشت حجاج بن مسروق باشد. منظور زهیر بن قین بجلی این بود كه سربازان عمر بن سعد نتوانند او و حجاج بن مسروق باشد را از طرف عقب مورد حمله قرار بدهند. اما با این كه خیلی كوشید كه اسب خود را طوری قرار بدهد تا این كه پشتش به پشت حجاج بن مسروق باشد از عهده برنیامد. چون علاوه بر این كه سواران دائم حركت می كردند سربازان عمر بن سعد وقتی فهمیدند كه زهیر بن قین قصد دارد كه پشت به پشت حجاج بن مسروق بدهد سعی كردند كه نگذارند آن دو به هم برسند و پشت به هم بدهند. حجاج بن مسروق و زهیر بن قین بجلی زود از پا درآمدند خاصه آن كه هیچ یك از آن دو، زره نداشتند تا این كه آن ها را در قبال ضربات شمشیر و نیزه و تبر و تیر حفظ كند. هر دو جزو سلحشورانی بودند كه ترجیح می دادند بدون زره بجنگند تا این كه سنگین نشوند و چالاكی خود را از دست ندهند و گرچه در همان دوره، زره هائی می بافتند كه مثل یك پارچه نخی ظرافت داشت و بدن را ناراحت نمی كرد. اما همه كس نمی توانست آن زره ها را خریداری نماید و دیگران كه توانائی خرید زره ظریف و سبك و گران قیمت را نداشتند، ناچار بودند به زره های بازاری بسازند و آن زره ها سنگین بود و از چالاكی مرد سلحشور می كاست. این بود كه بعضی از جنگاوران ترجیح می دادند بدون زره به میدان بروند تا این كه اختیار حركات بدن را داشته باشند و آن ها با چالاكی جبران فقدان زره را می كردند. حجاج بن سمروق و زهیر بن قین بجلی چون زره در بر نداشتند می توان گفت كه قطعه قطعه شدند زیرا آن قدر ضربات شمشیر و نیزه و تبر و تیر بر آن ها وارد آمد كه بعضی از قسمت های بدنشان از كالبد جدا گردید و ابن الروح نوبختی روایت می كند كه حسین (ع) از قتل زهیر بن قین بجلی و حجاج بن مسروق خیلی متاثر شد و گفت هر كس كه امروز در این جا، در راه خدا و برای حمایت از دین او می جنگد و به شهادت می رسد به بهشت خواهد رفت و در جنت از سعادت سرمدی برخوردار خواهد گردید.


[1] دين مسيح بر اثر اين كه پادشاهان ايران، مسيحيان را مورد حمايت قرار دادند عالمگير شد و شايد اين نكته را فراموش كرده باشيم كه در قرن اول و دوم و همچنين در قرن سوم ميلادي (ولي تا سال 266 بعد از ميلاد) يگانه پناهگاه مطمئن مسيحيان كشور ايران بود و اولين كليساي مسيحي هم در قرن اول ميلادي در ايران ساخته شد كه هنوز هست و سلاطين ايران برغم امپراطوري روم، مسيحيان را در كشور خود مي پذيرفتند و آن ها را پناه مي دادند و مسيحيان در امپراطوري روم امنيت نداشتند ليكن بعد از اين كه دين مسيحي دين رسمي امپراطوري روم شد روش سلاطين قديم ايران نسبت به مسيحيان تغيير كرد - مترجم.

[2] فالانژ آرايش جنگي يوناني بود كه حضرت ختمي مرتبت (ص) و بعد از او جنگجويان اسلامي به كار مي بردند و در يك مربع يا دايره يا مثلث طوري مي ايستادند كه از همه طرف روي آنها به سوي دشمن باشد - مترجم.

[3] يكي از علماي شيعه دوازده امامي قرن سيزدهم هجري، مرحوم سيد محمد زنجاني متولي مسجد سلطاني زنجان و نويسنده كتاب (لسان الصدق) جهاد را بر زن مسلمان واجب مي دانست و صريح گفته است كه زن مسلمان و شوهردار براي شركت در جهاد محتاج كسب اجازه از شوهر نيست و بايد به جنگ برود ولو شوهرش راضي نباشد و مي دانيم جهاد وقتي بر مسلمين واجب مي شود كه كفار با اسلحه به مسلمين حمله ور شوند و تجاوز آن ها نسبت به مسلمين محسوس باشد - مترجم.